سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عمری در آستانه به سر شد به این خیال ؛ یک آن به پرنیان حضورت بخوانی اَم ...


در مکـاشفه ی درخت و بـاران

تو کجایی ای پـرنده ی کوچک و شـادمان

صبا سرود:

در سوی حادثه ایستاده ای

ای تکاپوی سبز !

و در هجوم این همه باد های مخالف

به رنگ ستیز در آمده ای

چنانکه گاه

رنگ خویش را

گم میکنی ...

ای غریزه های سالم و پاک

ای سرشاری بدوی !

این تن ِ خـاک آلود

به دست آبی بارانی

که روز آغاز

بهار را به فصل بخشید

اندیشه میکند

ای عاشق ِ یگـانگی ِ بکـر !

شراب عشق تو کهنه تر است

یا طعم ِ تلخ ِ پریشانی؟!

خسته مخوان

بهار را از گلوگاه ِ خویش بخوان

شادمانه بخوان

ای پرنده ی ِ خیس ِ شوق!

وقتی تو میخوانی

دردی نیست

تــرآنه ی ِ تو 

دستان ِ مرا بیدار میکند ...

فــردا

میان شکوفه ها خواهی خواند ...

ای برکه ی ِ شفاف ِ عشق !

این همه جویبار منفرد

از تو 

به وحدت می رسند ...

اکنون

این صورت ِ من است

که در آینه خیس چشمان تو

پیداست ...

ای بـــــــآنو ی ِ شاد !

هزار راه نزدیک است

و عِــطر ِ باروری

نیلـوفران ِ آبی را

در استغنای ِ تامل شان

اشارتی ست ؛

که تو آن را خوب میفهمی

نگاه

بَسنده است ...

دلنوشته,شعر عاشقانه,متن عاشقانه,عاشق یگانگی بکر!

پی نوشت:نماز و روزه هـاتون قبول :)

منو دعا کنید .. خیلی محتاجشم ...


| سه شنبه 92/4/25 | 10:26 عصر | نیلوفــر سـرابـِی | نظر