سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عمری در آستانه به سر شد به این خیال ؛ یک آن به پرنیان حضورت بخوانی اَم ...


«بِسم ِ اللّه‏ِ الرَّحمن ِ الرَّحیمِ»
فصل بهار ایران،شکوفه در بهار،شعر عاشقانه بهاری
نسـیم با مهربانی

در گوش گل ِ یاس

زمزمه می کند ؛

«شب شده است»

همه ی گل ها

خود را به دست ِ خواب می سپـارند

و در رویـا هاشان

غوطه می خورند

همه جا را سکـ ـ ـ ـوتی آشـنا در بر می گیرد

و ناگهان ،

در ذهـن ِ شاعر ،

از سـودای دِلـ ـ ـ ... ،

شکوفه می زند

یک شعر ِ شیرین!
.
.
.
بـاران که می بـارد ،

شاعر خیـس می شود ...

بـاد که می وزد ،

شاعر را باد می بَـرَد ...

بهــار که از راه می رسـد ،

شاعر "عاشق" می شود ...

پاییز که می آید ،

 بیچـاره شاعر بی شعر می ماند ... !

فصل بهار در ایران،شکوفه ی بهاری،شعر عاشقانه بهاری 

+کـاش زود تر بهــار می اومد!بی صبـرانه انتظارشو میکشم!

:)


| دوشنبه 91/11/30 | 1:58 عصر | نیلوفــر سـرابـِی | نظر

دلَم میخواهد

بــاران ببارد

تا مـاهی ها ،از خوشحالی بــآل دربیـاورند ...

آواز ِ دریـا را بخوانند ...

و مَـرا نیز از خـواب 

در تُـنگ دربسته و تکـراری

به هـم آوازی بیـدار کنند ...

شنیده ام ماهی ها پاکَ ند 

خدا صدای آنها را بهتر میشنود 

ای ماهی دریــا ؛

بیا هم نوا با ما 

به ابـرهای سرگردان بگو :

بــاران بـبـارنـد ...

بیا بین ما و ابرها پادرمیانی کن

به ِ شان بگو ببارند

بگو که اگر نبارند

ما_ماهی ها_بغضمان میگیرد !

بگو که اگر ما بغض کنیم 

چه بر سر ِ دریـا می آید ...

بگو زَمیـن به شدت با بـارانشان احتیاج دارد...

همه را بگو ...
.
.
.

"بغض ِ ماهـی ها دریــا را فرا گرفته است

بـاران ببار ..."

بغض ماهی&شعر عاشقانه

پی نوشت: آخ که چقدر دلم یک باران میخواهد!


| چهارشنبه 91/11/25 | 8:57 عصر | نیلوفــر سـرابـِی | نظر

هیچـکس نمیبیند جدا شدن برگ را

از شاخه ی خشکی که مدت ها حافـظ و پشتیبانش بوده

هیچـکس حِـس نمی کند که این برگ خشک 

چگونه بـ ـ ـی روح و مایوس و بـ ـ ـی جـان

بر زمین می اُفتد 

هِـی تو که ظالمانه لگدمالش می کنی ...

صدای خِـرِچ خِـرِچ ، همان فریـ ـ ـاد ِ دلش است !

و تو که آن را می سوزانی تا خود را گرم کنی ،

فراموش کرده ای که روزی

زیر سایه اش بهترین روزهای زندگی ات را سپری میکردی ؟!

هیچـکس نمیفهمید ...

هیچکس درک نمیکند ؛

وقتی اشک ِ روی ِ گلبرگ ِ نیلوفر را شبنم تلقی میکنند !!!

صدای غنچه ی کوچک را می شنوم که 

با چشمانی لبریز از اشک(!)

میگوید تا وقتی تازه و خوشبو هستم در دست ها می چرخم ...

همین که پـژمرده(×) شدم

راحت زیر ِ پـا لگدمال میشوم ... :(

<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>

اشک نیلوفر,شعر عاشقانه,دلنوشته

+در بین نظرات خوانندگان وبلاگم ،"یک نفر بی نام و نشان" هست که من عجیب امیدوارم آن یک نفر تو باشی!!

+شاید کمی آرامــ ـ ـ تر می شدم ... فقط و فقط اگر میفهمیدی ... حرف هایم به همین راحتی که میخوانی، نوشته نشده اند ...!

+عاشق ِ این قسمت ِ آیه ی38 زمر َم که میگوید؛ قُل حَسبــِیَ اللهُ : بگو خدا برایم کــــافی ست !

+ و سخت ترین روزهای زندگی ِ من در حال ِ سپری شدن هستن! خُـدایا ! منو که یادت میمونه ؟! :) 

+جای محدثه تو وبم خیلی خالیه! خیلیم دلتنگ ِ مهدیـه اَم ... ایشالا زودتر برگردن :) 


| یکشنبه 91/11/15 | 4:31 عصر | نیلوفــر سـرابـِی | نظر

دیگر هیــچ نمی گویم ...

سکوت می کنم ...

تمام اختیارم را در اختیار ِ چشم هایم میدهم

تا هرچه قدر که میخواهند اشک بریزند ...

این روزها چشمانم،خـــدای من شده اند ... حرف،حــرف ِ آنهاسـت

گاهی در ظلمتی فرو می روم که خود هم نمیدانم کجاست 

در دنیایی هستم که _دورغ چرا_ می ترسم

می ترسم از تاریکی اش ... از تنهایی خودم ... واز خیلی چیز های دیگر ...

این روزها لحظه هارا تک تک می شمارم

"مُـدام با ثانیه ها در جنگم" ...

کاش هر چه زودتر تماما شود این کابوس :(

آرام قدم بر میدارم ... زانوهایم سست می شود 

کاش به پایان رسد این روزهای دلهــره آور :(

***

دروغ میگویند ابرها؛ اگر اعتراف نکنند که بارش اشک های من از اشک های شان پیشی گرفته!

باور نکنید حرف های خورشید را اگر نگوید در این روز ها چه زخمی که نخورده ام ...

وای به حال شب و مهتاب اگر گریه های شبانه ی مرا بر ملا نکند ... واز اشک های بی امان ِ شب های سرد ِ دلتنگی ام چیزی نگوید ...

شعر عاشقانه،دلتنگی،عاشقانه،دلنوشته هایم
پ.ن1: این است حال ِ من ... نپرس رفیق! ... تعریفی ندارم ...

پ.ن2:به آرامشــی احتیاج دارم که فقط از دست خودت بر میاد! دستمو ول نکن خداجونم :)

پ.ن3: این روز ها تلخم ... تلخ مینویسم ... تلخ فکر میکنم ...این روزها ، دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور ِ آدم ها ... پرهیز میکنم از ثبت ِ وجود هایی که ماندگار ندارند ...
این روزها تلخ تر از همیشه ام ... 

پ.ن4:  پی نوشت3 از خودم نبود :)


| دوشنبه 91/11/2 | 1:17 عصر | نیلوفــر سـرابـِی | نظر